من میخوام داستان خودم رو روایت گری کنم…
داستان از اونجایی شروع شد که سال 93 بعد از اتمام کنکور ، مدیر اموزشگاهی که اونجا کلاس کنکور میرفتم (اقای ترنج) با من تماس گرفت و گفت بیا مشاوره بچه ها و من گفتم می تونم؟! توانمندیش رو دارم؟ گفت اره خلاصه من جلسه اول رفتم سرکلاس با یک دنیا استرس … اول کمک استاد بودم و مشاوره … سال بعد یک شعبه دیگه رو دادن بهم … سال بعد تنها شدم و به تنهایی کلاس ها رو اداره می کردم و این روال ادامه داشت تا سال 98 گام نهایی این بود که کلاس دانش اموزان پسر رو بهم دادن
و در این مابین من دانشجو بودم و کارهای دیگه هم میکردم مثلا با همکاری خانم تاجی یکسری کد کلاسی بستم یا مسئول سالن مطالعه بودم و پروژه های دانشجویی رو هم انجام میدادم 🙂
بعد از اتمام دوره کارشناسی تصمیم گرفتم که توی یک مهارتی عمیق بشم و سال 98 وارد شرکت سیلیکون تک شدم، به عنوان کاراموز طراحی سایت. بعد از 2 ماه استخدام اونجا شدم و پروژه هایی طراحی سایت انجام میدادم و به صورت همزمان توی اموزشگاه فتا برای دانش اموزان مدرسه در طرق به عنوان مدرس تدریس می کردم و امید داشتم که از اون طریق استخدام اموزش و پرروش بدم و هر سال هم گزینش میشدم و تایید می شدم ولی رسید به جایی که بزرگوارانی که سهمیه ایثارگری داشتن رسمی شدن و من عطاش رو به لقاش بخشیدم و بعد از 4 سال همکاری قطع همکاری کردم.
خب رسیدم به اینجا که تا سال 1400 با سیکیون تک همکاری کردم و بعدش از اونجا اومدم بیرون و به صورت فول تایم با تهران (شرکت پارمونت) کار می کردم و بعدش یک شرکت دیگه توی مشهد و بعدش رسیدم به اموزشگاه راشد…
در این مابین من تغییر کرده بودم دنبال درامد بیشتر بودم؛ وارد فیلد سئو شده بودم؛ حقوق یکجا و یک وررودی مالی منو ارضا نمی کرد تا اینکه به این نتیجه رسیدم و تلاش کردم پروژه ای هم کار کنم والبته این اتفاق رقم خورد
شما فکر کنید باشگاه، کار فول تایم ، شاگرد خصوصی ، کار پروژه و نقش خونه داری (در این مسیر سال 99 ازدواج هم کردم) ولی انتخابم بود و پاش واستادم. اسفند 1403 از راشد خارج شدم و به صورت پروژه ای با مجموعه ها کار می کنم.
میتونم بگم توی مسیر کاریم الان در بیشترین میزان رضایت هستم و به نظرم مسیرم رو با این دیدگاه فعلی که دارم پیدا کردم….